محاسن
نویسه گردانی:
MḤASN
محاسن . [ م َ س ِ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن علی بن نجاالتنوخی الحموی دمشقی صالحی ، مکنی به ابوابراهیم و ملقب به ضیاءالدین فقیه حنبلی و از پارسایان ژنده پوش بود و به فتوی و حدیث پرداخت و مدرسه ٔ ضیائیه ٔ محاسنیه را به دمشق بنا نهاد. در قاسیون دمشق درگذشت و هم بدانجا مدفون شد. (643 هَ . ق .). (الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
محاسن . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ حسن برخلاف قیاس ، نیکوئیها و خوبیها. کردارهای نیکو و احسانها. خیرات و زیبائیها. (ناظم الاطباء). مقابل مَساوی : ...
محاسن . [ م َ س ِ ] (اِخ ) نام بطنی است . (از انساب سمعانی ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خوش محاسن .[ خوَش ْ / خُش ْ م َ س ِ ] (ص مرکب ) آنکه ریش نکو دارد. آنکه ریش خوب دارد. آنکه ریش او بصورت او می آید.
پهن محاسن . [ پ َ م َ س ِ ] (ص مرکب ) پهن ریش .
ابراهیم بن محاسن . [ اِ م ِ ن ِ ؟ ] (اِخ ) مکنی به ابواسحاق . از مردم قصرقضاعه . شاعر عرب . وفات به بغداد (515 هَ .ق .).
کافور در محاسن کشیدن . [ دَ م َ س ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سپید گردانیدن ریش . (آنندراج ) : حرفی بخوان که چون ورق از جهل شد سفید...