محاصره
نویسه گردانی:
MḤAṢRH
محاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون شدن . از گرداگرد بند کردن راه کسی را. (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : ابوالقاسم فقیه را با جمعی ازارکان دعوت و ابنای دولت بمحاصره ٔ ایشان فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 338). طول ایام محاصره در صورت مکابره ٔ زیاد باعث شدت عداوت غازیان عاقبت اندیش زندیه با صاحبان استشاره است . (مجمل التواریخ گلستانه ج 1 ص 201). || (اِ) محل محصور. || بندان . احاطه . || اشتمال . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
این واژه اربی است و پارسی جایگزین اینهاست:
آویستان ãvistân، پروست parvast، چاگین câgin (پهلوی)
محاصره شدن . [ م ُص َ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شهربند شدن . محصور شدن . حصاری شدن . در میان گرفتگی و بند شدگی راه واقع شدن .
محاصره کردن . [ م ُ ص َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تنگ فروگرفتن . (آنندراج ). احصار. شهربند کردن . حصاری ساختن : اگر محاصره ٔ آسمان کند رایت به یک ...
محاصره دادن . [ م ُ ص َ رَ دَ ] (مص مرکب ) محاصره کردن : اول قصه ٔ هزارسف که دو ماه محاصره داد. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 8).
محاصرة. [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) حصار.کسی را حصاری کردن به جنگ . (منتهی الارب ). کسی را درحصار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).