محال طلب
نویسه گردانی:
MḤAL ṬLB
محال طلب . [ م ُ طَ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه کارهای ناشدنی و دشوار یا امور ناصواب بجوید : اتفاق افتاد که او با زنی دراززبان کاهل محال طلب درمانده بود و او را طلاق داد. (تاریخ بیهق ).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.