اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محجور

نویسه گردانی: MḤJWR
محجور. [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده و منع کرده شده . (ناظم الاطباء). ممنوع از تصرف در مال خود. محجورعلیه . (یادداشت مرحوم دهخدا). || بنده ٔ بازداشته شده . (ناظم الاطباء). || حرام . محرم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مهجور. [ م َ ] (ع ص ) سخن پریشان . (منتهی الارب ). سخن پریشان و هذیان . (ناظم الاطباء). سخن پریشان و ناحق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هذیانی...
دور، پرت، جداافتاده، دور از ذهن، غیر مستعمل
مهجور قمی . [ م َ رِ ق ُ ] (اِخ ) حسین . شاعر قرن سیزدهم . در حیدرآباد زاده شد و در اسدآباد همدان درگذشت ... (مجمعالفصحاء ج 2 ص 446).
مهجور اصفهانی . [ م َ رِ اِ ف َ ] (اِخ ) محمدعلی . از شاعران قرن سیزدهم بود و پیشه ٔ معلمی داشت . از اوست :به آشنا چو نمی گشتی آشنا یارب تو را چ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.