محرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) حرام شده . (منتهی الارب ). حرام گردانیده . آنچه از جانب خدای تعالی حرام شده باشد. (ناظم الاطباء). حرام داشته شده . حرام کرده شده . (غیاث ). ج ، محرمات . ماثبت النهی فیه بلا عارض و حکمه الثواب بالترک لله تعالی و العقاب بالفعل والکفر بالاستحلال فی المتفق . (تعریفات )
: نعمت جنات خوش بر دوزخی
شد محرم گرچه حق آمد سخی .
مولوی .
آنان که در بهار بصحرا نمیروند
عیش خوش ربیع بر ایشان محرم است .
سعدی .
|| شتر رام که هنوز ریاضت وی تمام نشده و به سواری نه درآمده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || تازیانه ٔ نو. (منتهی الارب ).سوط محرم ؛ تازیانه که هنوز نرم نشده باشد. (ناظم الاطباء). تازیانه ٔ ناپیراسته . (مهذب الاسماء). || پوست دباغت تمام نایافته . (منتهی الارب ). جلد محرم . ج ، محارم و محاریم و محرمات . (آنندراج ). || (اِ) نرمه ٔ بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گرداگرد کعبه و مکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بیت محرم ؛ مکه . خانه خدا
: از عدل و ز انصاف جهان راهمه هموار
چون باغ ارم کرده و چون بیت محرم .
فرخی .