اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محصور

نویسه گردانی: MḤṢWR
محصور. [ م َ ] (ع ص ) احاطه کرده شده . (از منتهی الارب ). محاصره کرده شده . دربندان شده . احاطه شده . (ناظم الاطباء). به محاصره افتاده .حصاری کرده شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). شهربندشده .
- محصور شدن ؛ احاطه شدن . محاط گشتن . دربندان و شهربندان شدن .
- محصور کردن ؛ احاطه کردن . فراگرفتن :
تگ او گر کند عجب نبود
وهم را در صمیم دل محصور.

مسعودسعد.


- محصور گردیدن ؛ محصور گشتن . محصور شدن : یمین الدوله و قراچه بیگ و شهاب وزیر محصور گشتند. (تاریخ بخارا ص 30).
|| محاطشده ٔ از دیوارو حصار. (ناظم الاطباء). حصار کرده . || بازداشته . (آنندراج ). محبوس . نگهداشته شده :
فروریزی به خم خسروانی
نظر داری درو یکسال محصور.

منوچهری .


|| مرد شکم گرفته که غائط در شکم وی حبس شده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آن که شکم او قبض آورده . (آنندراج ). شکم گرفته . الذی عسر علیه قضاء حاجته من دبر. (مهذب الاسماء). رجوع به حصر شود. || بعیر محصور؛ شتری که بر پشت وی حصار بسته باشند. (منتهی الارب ). || (اصطلاح نجومی ) کوکبی که در حصار است و آن را مضغوط خوانند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مضغوط شود. || (اصطلاح فقهی ) کسی که موفق به اجرای حج دسته جمعی نشود و از عمل به احکام حج محروم گردد : اگر محصور عمره بگرفته باشد هر چه ما گفتیم بکند و عمره فریضه باشد بر وی . (ترجمه ٔ النهایه طوسی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
محسور. [ م َ ] (ع ص ) خیره چشم . || مانده . || دریغخورنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پشیمان : و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً....
مهصور. [ م َ ] (ع ص ) پیچیده شده و خمانیده شده . (آنندراج ). خمیده و کج شده و مایل . (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.