محکم
نویسه گردانی:
MḤKM
محکم . [ م ُ ح َک ْ ک َ ] (ع ص )نعت مفعولی از تحکیم . رجوع به تحکیم شود. || مردی که او را اختیار دهند میان قتل و کفر و او قتل معالاسلام را قبول کند و در حدیث است : ان الجنة للمحکمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مختار در امور : و انوشروان را کرامتها فرمود و برکشید... و مادرش را بر همه حجرها (حرمها) محکم و مقدم گردانید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 86). || (اِخ ) قومی از اصحاب الاخدود. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کار محکم کردن . [ م ُ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استوار کردن آن . محکم کاری کردن . ابرام . (ترجمان القرآن ) : گرفتم عقل محکم کرد کار خویش را صائ...
محکم کمانی کردن . [ م ُ ک َ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلیری کردن . || کنایه از تشدد کردن . تغیر نمودن . سختگیری کردن : تو نیز اکنون مکن محکم ک...