محل
نویسه گردانی:
MḤL
محل . [ م َ ح ِ ] (ع ص ) آنکه برافتد چندانکه درمانده گردد. (منتهی الارب ). آنکه برانند او را چندانکه درمانده گردد. (آنندراج ). آنکه رانده شود و طرد کرده شود چندان که مانده گردد. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خلاف محل . [ خ ِ / خ َ ف ِ م َ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) (اصطلاح نجوم ) بودن کوکب نهاری در روز تحت الارض و کوکب لیلی در شب فوق الارض . (ی...
محل زمین . [ ] (اِخ ) از توابع طهران و دارای معدن زعال سنگ است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محل نهادن . [ م َ ح َن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) محل گذاشتن . اعتنا کردن . اهمیت دادن . و رجوع به ترکیب محل نهادن ذیل محل شود.
محل یافتن . [ م َ ح َ ت َ ] (مص مرکب ) مقام و رتبه ومنزلت پیدا کردن . رجوع به این ترکیب ذیل محل شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نیزامن nizâman (سغدی: niżâmande) **** علی محمد عالیقدر 09163657861
خروس بی محل . [ خ ُ س ِ م َ ح َل ل / ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروسی که نه بوقت خواند.(یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه کاری را درغیر موقع...
چشمه ٔ راج محل . [ چ َ م َ ی ِ م َ ح َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت الخیال نویسد: «چشمه ای است در حوالی راج محل از توابع بنگاله که آبی بسیار گرم دار...
مهل . [ م َ ] (ع مص ) خضخاض مالیدن شتران را و آن نوعی از قطران است . || به آهستگی و نرمی چریدن گوسفند. (از منتهی الارب ). || مُهلَة. ر...