اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محل

نویسه گردانی: MḤL
محل . [ م ُ ح ِل ل ] (ع ص ) از حرم بیرون آمده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || شکننده ٔ حرمت حرام :رجل محل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از احرام بیرون آمده . (از منتهی الارب ). مقابل محرم . آنکه محرم نباشد. از احرام بیرون آمده (در مکه ). (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به احلال شود. || حلال کننده . (از منتهی الارب ). || مردی که ماه حرام یا حرم را حرمت ننهد: رجل محل . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مردی که بر هیچ عهدی از عهود نپاید. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرد که هیچ عهد بر خود ندارد: رجل محل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || واجب گرداننده . (از منتهی الارب ). رجوع به احلال شود. || آنکه قتلش حلال (روا) باشد. (از تاج العروس ). مقابل محرم ، آنکه قتلش حرام باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || گوسپند که چون گیاه بهار خورد شیر فرودآرد: شاة محل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گوسپند بسیار شیر از خوردن گیاه بهاره بعد از آنکه شیرش کم یا خشک شده بود. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بی محل . [ م َ ح َل ل / م َ ح َ ] (ص مرکب )(از: بی + محل ) بیجای . (آنندراج ). نابجای . (یادداشت مؤلف ) : در عقد نکاح و عروسی وی [ طغرل ]تکلف...
محل گو. [ م َ ح َ ] (نف مرکب ) محل گوی . گوینده ٔ لایق و شایسته . (ناظم الاطباء). آنکه سخن بر وقت و به موقع آن زند و بی محل گوی مقابل آن . (...
عیش محل . [ ع َ / ع ِ م َ ح َل ل / ح َ ] (اِ مرکب ) عیشگاه . (آنندراج ). عشرت کده . عیش گاه ، و اطاقی که محل عیش و عشرت بود. (ناظم الاطباء).
فلک محل . [ ف َ ل َ م َ ح َل ل / ح َ ](ص مرکب ) بلندپایه . والامقام . (فرهنگ فارسی معین ).
کهن محل . [ ک َ م َ ح َل ل / ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودآب است که در بخش فهرج شهرستان بم واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
محل سرا. [ م َ ح َ س َ ] (اِ مرکب ) محل سرای . جای سکونت زنان . (آنندراج ). عمارت متعلق به زنان . || عمارت پادشاهی . (ناظم الاطباء).
تاج محل . [ م َ ح َ ] (اِخ ) ۞ یکی از ابنیه ٔ عالی هندوان و آن مقبره ای است نزدیک «آگره » بر ساحل «جمنا» که شاه جهان به یادگار زن خویش ...
رنگ محل . [ رَ م َ ح َل ل / ح َ ] (اِ مرکب ) اطاق مخصوص به تعیش . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). حجره ای که برای تعیش و کامرانی مقرر کرده ب...
محل دار. [ م َ ح َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ محل . نگاهدارنده ٔ محل . نگهبان محل . نگهبان و حارس محله ٔ شهر. (ناظم الاطباء).
محل دین . [ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی است به مسافت کمی در مشرق خشت به فارس . (ازفارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خشت شه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.