محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به فخر فارسی از مردم شیراز، مقیم مصر، متوفی به مصر (622 هَ . ق ). مردی فاضل و طبیب بود و تألیفاتی در اصول و کلام دارد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 841).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۳.۸۲ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین ... رجوع به ناصرالدین محمد صالح شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین . رجوع به ناصرالدین محمدالملک المنصور شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نزار. رجوع به ابوالقاسم محمد نزار و وفیات الاعیان ج 4 صص 19-20 شود.
ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی (۵۷۹ - ۶۵۳ ه) (۱۲۰۱-۱۲۷۴ م ) شاعر،[۵] همهچیزدان،[۶] فیلسوف، متکلم، فقیه، ستارهشناس، اندیشمند،[۷] ریاضیدان، منجم، پز...
ابوعبدالله محمد دوازدهم (أبو عبد الله محمد الثانی عشر) آخرین سلطان اعراب اسپانیایی در سال ۱۴۸۲ میلادی پدر خود را از قدرت برکنار کرد و برای بازپسگیری ...
آل محمد. [ ل ِ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) اولاد و احفاد پیامبر صلوات اﷲ علیه و آله از نسل علی و فاطمه علیهماالسلام : سعدی اگر عاشقی کنی ّ و جوانی ...
ام محمد. [ اُم ْ م ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) در اصطلاح علم رجال و تراجم ، کنیه ٔ حضرت فاطمه دخترپیغمبر اسلام (ص ) است . (از ریحانة الادب ج 6 ص...
ام محمد. [ اُم ْ م ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) کنیه ٔ چند تن از زنان صحابی و محدثان بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 279 و ریحانة ال...
ام محمد. [ اُم ْ م ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دختر تاج الدین ابوالفضل یحیی بن مجدالدین ابی المعالی . از استادان علم حدیث و به ست الوزراء ملقب ...
اخی محمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهستانی . شیخ رکن الدین قدس سره فرموده است که در شب پنجشنبه سی ونهم اربعین در غیبت دیدم که جماعتی...