محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبیداﷲبن زیادبن ابیه . از امرای عصر مأمون عباسی و مورداعتماد وی بود. نخستین کس بود از آل زیاد که یمن را تسخیر کرد. در سال 203 هَ . ق . مأمون عباسی وی را با سپاهی به منظور سرکوب کردن شورشیان یمن فرستاد. اوتهامه را بعد از نبرد سختی به تصرف در آورد و شهر زبید را به سال 204 هَ . ق . برپا ساخت و آنجا را مقر فرماندهی خود قرار داد و مردم را به عباسیان دعوت کرد و برای خلفای عباسی خراج و هدایا فرستاد تا سرانجام با کمک مأمون توانست تمام شهرهای جبال و تهامه و عدن و حضرموت و صفا و نجران را تصرف کند و متصرفات خود را بسوی حجاز امتداد دهد. وی به سال 245 هَ . ق . در زبید درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 840).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میانجی . کنیت او ابوعبداﷲ و متخلص به عطار. شاعر فارسی است . رجوع به عطار ابوعبداﷲ... شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میبدی . رجوع به ابومنصور خطیرالملک شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میرزاسید محمد طباطبائی ، معروف به سنگلجی . رجوع به طباطبائی در همین لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 279 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میرزا محمد طبیب معروف به حکیم قُبُلی ̍ ۞ پسر عبدالصبور آذربایجانی ، از فضلا و ادبا و اطباء و معاصرین عباس میرز...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناظم الاسلام کرمانی . رجوع به ناظم الاسلام کرمانی در همین لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 278 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میرزا محمد دکتر یا دکتر محمدخان کرمانشاهی ، معروف به کفری فرزند پیر محمدزار. در 1245 هَ . ق . در کرمانشاه زاده ش...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصر... رجوع به ناصر محمد قایتبای شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین ، ملقب به روشن اختر. دوازدهمین از سلاطین بابری هند (1131 - 1161 هَ . ق .) وی با نادرشاه افشار جنگیده...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین محمد.رجوع به ناصرالدین محمد ملقب به الملک الکامل شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین .. رجوع به ناصرالدین محمد مغولی شود.