محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوالحکم بن مظفربن عبداﷲ باهلی اندلسی ، مکنی به ابوالمجد و ملقب به افضل الدوله . پدرش ابوالحکم دمشقی از اطبای معروف بود. ابوالمجد نیز در طب و همچنین علوم عقلی مهارت داشت . طبیب مخصوص ملک عادل نورالدین محمودبن زنگی گردید و ملک عادل ریاست بیمارستان کبیر را که در دمشق ساخته بود بدو واگذار کرد و ابوالمجد علاوه بر معالجه در ایوان بیمارستان به تدریس طب اشتغال داشت و با اطبای آن زمان به مباحثه در مسائل طبی می پرداخت و کتابخانه ای معتبر فراهم آورده بود. وفات وی در دمشق پس از 650 هَ . ق . است . (یادداشت لغت نامه ).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۶ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمر... رجوع به ابوبکر محمدبن عمربن حفصربن فرخان طبری شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمر... رجوع به رازی محمدبن عمربن حسین بن حسن بن علی و فخررازی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ](اِخ ) ابن عمربن عبدالعزیزبن مازه ملقب به شمس الدین صدر جهان رئیس بخارا. وی در سنه ٔ 559 هَ . ق . هجوم ترکان قرلق ...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن محمد معروف به ابن برغوث از متخصصین علم نجوم و ریاضیات بودو در نحو و معرفت قرآن و فقه براعت داشت...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمر رادویانی . او راست کتاب ترجمان البلاغه در علم بدیع و این کتاب اصل کتاب حدائق السحر رشیدالدین وطواط ا...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمران بن موسی بن سعید مرزبانی ، مکنی به ابوعبداﷲ ۞ کاتب خراسانی الاصل و بغدادی المولد ادیب و مؤلف و م...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمرو... رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی اﷲبن عباد المعتضد... و وفیات الاعیان ج 5 صص 21 - 39 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمرو... رجوع به واقدی محمدبن (عمرو ۞ ...) شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمروبن حزم انصاری ، مکنی به ابوالقاسم (یا ابوسلیمان ) در سال دهم هجرت در نجران به دنیا آمد و پدرش عامل...
محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمید... رجوع به ابن عمید ابوالفضل محمدبن العمید و الاعلام زرکلی ج 3 ص 888 شود.