محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن ابوطاهر طبسی مروزی ، ملقب به قطب الزمان فیلسوف .وی از شاگردان ابوالعباس لوکری و پدرش از حکام قرای مرو و مادرش خوارزمی بود. در قسمتهای مختلف حکمت به کمال رسید از سخنان اوست : مردم به زندان دنیا دربندند و یکی پس از دیگری بدون تعیین از آن بیرون میروندو چون یکی بیرون رفت معلوم نیست که پس از وی نوبت کیست . پس این غفلت و نادانی است که به عمارت چنین زندانی بپردازیم . (از تتمه ٔ صوان الحکمه چ لاهور ص 122).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
رجب بن محمد. [ رَ ج َب ِب ْ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رجب البرسی . رجوع به رجب البرسی در همین لغت نامه و روضات الجنات ص 284 شود.
فتح بن محمد. [ ف َ ح ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن خاقان بن عبدالقیسی الاشبیلی الوزیر، معروف به فتح بن خاقان و مکنی به ابونصر....
فتح بن محمد. [ ف َ ح ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن وشاح الازدی الموصلی ، مکنی به ابومحمد. ابن الجوزی او را در شمار گزیدگان عباد اهل موصل ...
فضل بن محمد. [ ف َ ل ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لوکری ،مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس لوکری شود.
فضل بن محمد. [ ف َ ل ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) قضبانی بصری . رجوع به فضل بصری شود.
وزیر آل محمد. [ وَ رِ ل ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لقب ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال است . او را به سال 133هَ .ق . به امر خلیفه بکشتند و او اول ...
علئ محمد باب. رجوع شود به باب.
چون محمد خان قاجار اخته شده بود به جای واژه آقا از آغا استفاده می گردید
محمد خدابنده . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ خ ُ ب َ دَ ] (اِخ ) رجوع به اولجایتو شود.
پهلوان محمد. [ پ َ ل َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رجوع به محمد... در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 307) و مجالس النفائس (ص 264) شود.