محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ازهری هروی ، مکنی به ابومنصور (282-370 هَ . ق ). از دانشمندان بزرگ لغت و ادب عرب و فقیه بود. مولدش هرات است هم بدانجا درگذشت . برای کسب لغت مدتی میان قبائل عرب رفت و کتاب التهذیب در لغت از اوست و قسمتی از آن در مجله ٔ جهان شرق (در اروپا) چاپ شد و نیز غریب الالفاظ التی استعملها الفقهاء از اوست و تفسیری هم در قرآن دارد. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 846).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۲ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم فزاری ، مکنی به ابوعبداﷲ برادر اسحاق بن ابراهیم و یکی از علمای نجوم و احکام است و در سال 723 م...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم قرشی . رجوع به ابن حمصی محمدبن ابراهیم قرشی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم کلاباذی بخاری ، مکنی به ابوبکر از حافظان حدیث . او راست : بحرالفوائد معروف به معانی الاخبار و در ...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم کواکبی . رجوع به کواکبی محمدبن ابراهیم ... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم نحوی قاضی صدیقی . رجوع به عوامی ابوبکر محمد... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بخاری . رجوع به بخاری و ابوعبداﷲ محمدبن اسماعیل بن ابراهیم و وفیات الاعیان ج 4 صص 188-191 ترجمه ٔ...
محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوالحسین ظهیرالدین همدانی ، مکنی به ابوشجاع . رجوع به ابوشجاع روذراوری شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوالحکم بن مظفربن عبداﷲ باهلی اندلسی ، مکنی به ابوالمجد و ملقب به افضل الدوله . پدرش ابوالحکم دمشقی از...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوالشکر ایوب بن شادی بن مروان الملقب به «الملک العادل » سیف الدین برادر السلطان صلاح الدین ، مکنی به اب...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ](اِخ ) ابوالخطاب . رجوع به ابوالخطاب محمد... شود.