محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ازهری هروی ، مکنی به ابومنصور (282-370 هَ . ق ). از دانشمندان بزرگ لغت و ادب عرب و فقیه بود. مولدش هرات است هم بدانجا درگذشت . برای کسب لغت مدتی میان قبائل عرب رفت و کتاب التهذیب در لغت از اوست و قسمتی از آن در مجله ٔ جهان شرق (در اروپا) چاپ شد و نیز غریب الالفاظ التی استعملها الفقهاء از اوست و تفسیری هم در قرآن دارد. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 846).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۱ ثانیه
محمد رابع. [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ب ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل ششمین از ملوک بنی نصر غرناطه (725 - 833 هَ . ق ). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 93...
محمد رابع. [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ب ِ ] (اِخ ) مستنصر. هیجدهمین از امرای بنی حفص در تونس (837 - 839 هَ . ق .).
محمد سادس . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ دِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل ، مکنی به ابوسعید. ۞ دهمین از ملوک بنی نصر در غرناطه (761 - 763 هَ . ق .). (معجم الان...
محمد سادس . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ دِ ] (اِخ ) (سلطان ...) سی وششمین سلطان عثمانی (1336 - 1341 هَ . ق .). (معجم الانساب و الاسرات زامباور ص 240).
محمد عاشر. [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ش ِ ] (اِخ ) احنف بن عثمان . هفدهمین از ملوک بنی نصردر غرناطه (848 - 849 هَ . ق . و نوبت دوم از 850 - 857 هَ . ق ...
محمد عبده . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ع َ دُه ْ ] (اِخ ) (شیخ ...) از علمای مصر است و تحصیلات خود را در الازهر به پایان رسانیده است . (ولادت درقاهره ...
محمد عبده . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ع َ دُه ْ ] (اِخ )دبیر بغراخان از ملوک ترک ماوراءالنهر، معروف به خانیه بوده و در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن...
نادر محمد. [ دِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) چهارمین فرمانروا از سلسله ٔ امرای جانی یا هشترخانی بخاراست . وی از سال 1050 تا 1057 هَ . ق . بر ولایات ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.