محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حمزةبن جیا، مکنی به ابوالفرج و ملقب به شرف الکتاب . نحوی و لغت دان و شاعر و شاگرد ابن الشجری و ابن الخشاب واز مردم مطیرآباد و مصاحب ابن هبیره ٔ وزیر بود. رسائلی دارد در پاسخ رسائل حریری . در هشتادسالگی به سال 579 هَ . ق . درگذشت . (از معجم الادباء ج 17 ص 287).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۴.۴۶ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میانجی . کنیت او ابوعبداﷲ و متخلص به عطار. شاعر فارسی است . رجوع به عطار ابوعبداﷲ... شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میبدی . رجوع به ابومنصور خطیرالملک شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میرزاسید محمد طباطبائی ، معروف به سنگلجی . رجوع به طباطبائی در همین لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 279 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میرزا محمد طبیب معروف به حکیم قُبُلی ̍ ۞ پسر عبدالصبور آذربایجانی ، از فضلا و ادبا و اطباء و معاصرین عباس میرز...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناظم الاسلام کرمانی . رجوع به ناظم الاسلام کرمانی در همین لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 278 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) میرزا محمد دکتر یا دکتر محمدخان کرمانشاهی ، معروف به کفری فرزند پیر محمدزار. در 1245 هَ . ق . در کرمانشاه زاده ش...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصر... رجوع به ناصر محمد قایتبای شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین ، ملقب به روشن اختر. دوازدهمین از سلاطین بابری هند (1131 - 1161 هَ . ق .) وی با نادرشاه افشار جنگیده...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین محمد.رجوع به ناصرالدین محمد ملقب به الملک الکامل شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین .. رجوع به ناصرالدین محمد مغولی شود.