محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالعزیزبن مازه ملقب به امام برهان الدین ومعروف به صدرجهان . وی حکومت بخارا داشت و به خطائیان باج می گذارد. در سال 603 هَ . ق . از راه حج به بغداد رفت و در وقت ورود به بغداد احترامی شایان به او نمودند ولی چون در راه با حجاج خوشرفتاری ننمود در وقت مراجعت در بغداد چندان بدو وقعی نگذاردند. در سنه ٔ 613 تا 614 هَ . ق . که سلطان علاءالدین محمدخوارزمشاه به قصد عراق و محاربه با خلیفه الناصر لدین اﷲ عزم کرده بود به رعایت حزم قبل از حرکت به عراق صدر جهان با برادر و دو پسرش (افتخار جهان ، ملوک الاسلام و عزیزالاسلام ) را از بخارا به خوارزم انتقال داد از خوف اینکه مبادا در غیاب او اسباب فتنه و فساد شوند، و ایشان همچنان در خوارزم بودند تا بوقت آنکه ترکان خاتون مادر خوارزمشاه از خوف لشکر مغول مصمم گردید که از خوارزم بگریزد (616 هَ . ق .). قبل از حرکت از خوارزم از برای فراغت خاطر و اطمینان بال ، صدرجهان و برادرو دو پسرش را با سایر ملوک اطراف که در دربار خوارزمشاه بودند تماماً بکشت . (سیره ٔ جلال الدین منکبرنی ص 23، 24، 39 و تعلیقات مرحوم قزوینی بر لباب الالباب ).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۷ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ادریس ... رجوع به رازی محمدبن ادریس حافظ... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ادریس ... رجوع به شافعی محمدبن ادریس ... امام شافعیان و ابن ادریس امام شافعی شود.
محمد.[ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی بن حمود از ملوک دولت حمودیة در اندلس . وی به سال 438 هَ . ق . به حکومت رسید و در سال 450 هَ...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق ... رجوع به ابوالعنبس محمدبن اسحاق و الاعلام زرکلی ج 3 ص 862 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق . رجوع به صدرالدین قونیوی محمدبن اسحاق شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ابن ابراهیم بن مهران ثقفی ، معروف به سراج ثقفی نیشابوری ، مکنی به ابوالعباس (216 - 313 هَ . ق...
محمد.[ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن خزیمه سلمی نیشابوری ، مکنی به ابوبکر (223 - 311 هَ . ق .) امام زمان خود در نیشابور و مردی فقیه و...
محمد. [ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن محمدبن یحیی بن منده ، مکنی به ابوعبداﷲ عبدی اصفهانی از بزرگان حفاظ حدیث است و در سال 395 هَ . ...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن یسار، مکنی به ابوعبداﷲ یا ابوبکر. اول کسی است که در اسلام در مغازی وتواریخ تصنیف ساخت و او ا...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق فاکهی . رجوع به فاکهی محمدبن اسحاق شود.