محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن بحر اصفهانی ، مکنی به ابومسلم (254 تا 322 هَ . ق .) از مردم اصفهان ، دانشمند معتزلی ، و مفسر و شاعر است . از طرف مقتدر عباسی والی اصفهان و فارس گردید و در سال 321 هَ . ق . از منصب معزول شد. او راست : جامعالتأویل در تفسیر در چهارده مجلد و مجموعه ٔ رسائل . (از الاعلام زرکلی ج 3ص 868). و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 56 شود.
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یزید ملقب به ابن ماجه . رجوع به ابن ماجه ابوعبداﷲ... و روضات الجنات ص 698 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف میدانی . رجوع به میدانی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 981 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ادریسی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به شریف ادریسی . رجوع به ادریسی ابوعبداﷲ شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ادریسی صقلی . رجوع به ادریسی ابوعبداﷲ محمد... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بروی طوسی . رجوع به محمدبن محمدبن سعدبن عبداﷲ بروی شافعی . و رجوع به ابومنصور بروی طوسی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدجزری ملقب به شیخ شمس الدین . رجوع به ابن جزری شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد صفی الدین بن نفیس الدین حامد. رجوع به عمادالدین کاتب شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مرادی بخارائی ، مکنی به ابوالحسن یا ابوالحسین . ثعالبی در یتیمةالدهر گوید: ابوالحسن محمدبن محمدمرادی ...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابویعلی معروف به ابن هباریة. و رجوع به ابن هباریة شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمود... او راست کنزالحکمة و الشجرةالالهیة. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به شهرزوری شمس الدین محم...