محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ثابت خجندی ، مکنی به ابوبکردر مرو اقامت داشت و نظام الملک به مجلس وعظ او رفت و سخنش وی را خوش آمد، او را به اصفهان آورد و تدریس مدرسه ای که در اصفهان بنا کرده بود به وی تفویض نمود. ابوبکر مذکور را در اصفهان جاه و مکنتی عظیم دست داد و نظام الملک همواره به زیارت او رفتی . (از تعلیقات قزوینی بر لباب الالباب منقول در چ نفیسی ص 614).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بغدادی ، مکنی به ابوبکر و ملقب به ابن قریعه . رجوع به ابن قریعه قاضی ابوبکر... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بکری صدیقی شافعی ، ملقب به جلال و مکنی به ابوالحسن و متوفی به سال 950 هَ . ق . او راست : ال...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن قزوینی . رجوع به خطیب دمشق و جلال الدین محمد... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرزاق ، مکنی به ابومنصور. سپهسالار خراسان به روزگار سامانیان . رجوع به ابومنصور شود. توضیحاً می افزاید ...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداللطیف بن محمدبن ثابت خجندی ، ملقب به صدرالدین . وی درسنه ٔ 542 هَ . ق . اصفهان را تسلیم محمد و ملکشاه...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ.... رجوع به ابن سکره محمدبن عبداﷲ و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 410 - 414 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به ابن مالک محمد... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به ابوالشیص محمدبن عبداﷲ متوفی به سال 196 هَ . ق . و الاعلام زرکلی ج 3 ص 895 شود.
محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به ابوالقاسم محمدبن عبداﷲ ملقب به قائم و نیز رجوع به قائم شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به ابوبکر صیرفی محمدبن عبداﷲ و الاعلام زرکلی ج 3 ص 848 شود.