محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) ابن صباح . یکی از حذاق منجمین در علوم هیئت و احکام و از اوست : کتاب برهان صنعةالاسطرلاب . و این کتاب ناتمام ماند و برادر محمد، ابراهیم آن را به پایان برد. کتاب عمل نصف النهار بقسیة واحدة بالهندسة، رساله در صنعت رخامات . (از الفهرست ابن الندیم ).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۹ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن علی عباسی ، امیر و والی بصره در زمان خلافت المهدی عباسی بود و تا سال 173 هَ . ق . که درگذشت د...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان کافیجی ... رجوع به کافیجی و ابوعبداﷲ محمدبن ... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان معروف به ابن قتلمش . رجوع به ابن قتلمش شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان معافری شاطبی . رجوع به ابوعبداﷲ محمدبن ... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سماک ... رجوع به ابن سماک ابوالعباس محمد کوفی و وفیات الاعیان ج 4 صص 301-302 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سنان ... رجوع به تبانی ابوعبداﷲ محمدبن سنان ... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن سیدمهدی . رجوع به قزوینی محمدبن سیدمهدی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سیرین بصری ، پدر وی بنده ٔ انس مالک بود و خود از اسیران میسان یا عین التمزبن سیرین از فقهای بصره است و...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن شافعی فضالی . رجوع به فضالی و الاعلام زرکلی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) ابن شاکر... رجوع به ابن شاکر و کتبی شود.