محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد، مکنی به ابوعبدالرحمان و مشهور به عتقی فیریابی منجم قرن چهارم هجری اهل آفریقا بود و در مصر اقامت گزید و در اغلب علوم نظر داشت و تخصصش در نجوم بود با ابوتمیم قیروانی که بر مصر تسلط یافت بسر می برد. کتابی در تاریخ بنی امیه و بنی عباس نوشته است و به همین سبب توسط وزیر عزیزبن معز در سال 377 هَ .ق . زندانی شد و در سال 385 هَ . ق . درگذشت . وی در فنون مختلف خاصه در نجوم آثاری دارد. (از گاهنامه ).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک . رجوع به قاضی بسعادتک محمد شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن محمدبن سالم . رجوع به قاضی ابن جعابی شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) ابن قاسم . رجوع به قاضی الخافقین شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمد معروف به ابن شحنه . رجوع به ابن شحنه ابوالولید شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن حسین . رجوع به قاضی ابن ابیض شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) سعید قمی . رجوع به قاضی سعید قمی شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) کاشانی . رجوع به قاضی کاشانی محمد شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) معصوم از مردم شوشتر و قاضی آن شهر بود. این بیت او راست :گیرم که در لباس توان کرد عاشقی دیوانگی چگونه ...
امان محمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاریز نو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 57 هزارگزی شمال باختری تربت ...
باقی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اولین از امرای جانی یا هشترخانی بخارا و غیره . (1007 - 1014 هَ . ق .). از فرمانروایان خانات استراخان که ...