اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محمد

نویسه گردانی: MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن قاضی کمال الدین شهرزوری ، ملقب به محیی الدین و مکنی به ابوحامد. وی برای تحصیل علم به بغداد رفت و در خدمت شیخ ابومنصور رزاز فقه آموخت و از آنجا به شام رفت و به نیابت از پدر خود قاضی کمال الدین شهرزوری فقیه در دمشق و حلب به قضاوت پرداخت (555 هَ . ق .) و پس از فوت پدر در نزد حاکم حلب الملک الصالح اسماعیل بن نورالدین مقرب گشت و تدبیر سیاست و امور حلب بدو تفویض شد (573 هَ . ق .) اما طولی نکشیدکه بر اثر سعایت خانه نشین شد و به موصل آمد و در مدرسه ٔ پدر خویش و نیز در مدرسه ٔ نظامیه ٔ موصل به تدریس پرداخت و در نزد حاکم موصل ، عزالدین مسعود زنگی ، مقرب شد و بر تمام شئون موصل مستولی گردید و چندین مرتبه از طرف او رسولانی به بغداد رفتند. ولادت او در حدود سال 510 هَ . ق . بوده است و عماد کاتب در الخریده تاریخ تولد او را 519 می نویسد. محیی الدین شهرزوری در سال 568 هَ . ق . درگذشت و در خانه ٔ خود در محله ٔ قلعه موقتاً مدفون گشت آنگاه وی را به مدینه ٔ منوره انتقال دادند. او را فرزندی بود به نام عمادالدین احمد که در سال 569 به رسالت از طرف حاکم موصل به بغدادرفت . (از وفیات الاعیان ج 4 صص 246 - 248 چ بیروت ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۳ ثانیه
محمد.[ م َ م ِ ] (ع مص ) حمد. مَحمَد. مَحمِدَة. مَحَمدَة.ستودن . || راضی شدن . || شکر کردن . || ادای حق کسی کردن . (منتهی الارب ).
محمد. [ م َ م َ ] (ع مص ) مَحمِد. رجوع به مَحمِد شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (ع ص ) ستوده .(نصاب ). به غایت ستوده . ستایش شده . || آنکه خصال پسندیده ٔ وی بسیار است . (از اقرب الموارد).
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) از ملوک خاندان بادوسپان ملوک کجور مازندران (975 - 984 هَ . ق .). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) بیست و پنجمین از خاندان چنگیزی در ماوراءالنهر از اولوس جغتای (از حدود 743 تا 744 هَ . ق .). (طبقات سلاطین اسلا...
محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) پنجمین سلطان عثمانی (805 - 816هَ . ق .)، معروف به سلطان محمدخان اول (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 75). رجوع ...
محمد. [ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) دوازدهمین از امرای آق قویونلو (906 - 907 هَ . ق ). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 227).
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )سوره ٔ چهل و هفتمین از سور قرآن کریم و آن مدنیه و چهل آیت است و پس از احقاف و پیش از فتح واقع است .
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سومین از امرای عبادی (بنوعباد) اشبیلیه معروف به محمدثانی عبادی المعتمدبن عباد (461 - 484 هَ . ق .) و کنیت او ...
محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ششمین اتابک سلغری فارس (از 658تا 660 هَ . ق ). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 156).
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰۲ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.