محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن مظفربن محتاج چغانی از امیران آل محتاج . کنیت او ابوبکر است . امیرنصربن احمد سامانی به سال 321 هَ . ق . سپاهسالاری عساکر خراسان و هم حکمرانی آن ناحیت به وی مفوض داشت و تا آخر عمر آن منصب داشت و در پایان عمر به علت بیماری طویل شغل او را به پسر وی ابوعلی احمد دادند. وفات محمد در چغانیان به سال 329 هَ . ق . بود. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به آل محتاج شود.
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۹۶ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نعمان معروف به شیخ مفید. رجوع به شیخ مفید شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یزید ملقب به ابن ماجه . رجوع به ابن ماجه ابوعبداﷲ... و روضات الجنات ص 698 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف میدانی . رجوع به میدانی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 981 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ادریسی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به شریف ادریسی . رجوع به ادریسی ابوعبداﷲ شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ادریسی صقلی . رجوع به ادریسی ابوعبداﷲ محمد... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بروی طوسی . رجوع به محمدبن محمدبن سعدبن عبداﷲ بروی شافعی . و رجوع به ابومنصور بروی طوسی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدجزری ملقب به شیخ شمس الدین . رجوع به ابن جزری شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد صفی الدین بن نفیس الدین حامد. رجوع به عمادالدین کاتب شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد مرادی بخارائی ، مکنی به ابوالحسن یا ابوالحسین . ثعالبی در یتیمةالدهر گوید: ابوالحسن محمدبن محمدمرادی ...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابویعلی معروف به ابن هباریة. و رجوع به ابن هباریة شود.