محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن محمدبن قائد، ملقب به موفق الدین بحرانی شاعر مشهور، مکنی به ابوعبداﷲ. اصل و منشاء وی از اربل و مولد او بحرین است . در علم عربیت امامی مقدم و در انواع شعر مفنن و از داناترین مردم به عروض و قوافی و حاذق آنان به نقد شعر و شناساترین مردم در تشخیص شعر نیک از بد بود. وی شب یکشنبه سوم ربیعالاخر سال 585 هَ . ق . در اربل درگذشت و در جانب قبلی بست در مقبره ٔ خانوادگی مدفون گشت . (وفیات الاعیان چ تهران ج 2 صص 128 - 129).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۳.۶۹ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) صدرالدین (مولانا)... رجوع به صدرالدین محمد شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲ... رجوع به ابومحمد عبداﷲبن احمد معروف به ابن بیطار شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) غزالی . رجوع به غزالی و نیز رجوع به ابوحامد غزالی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) غفاری ، ملقب به کمال الملک ، فرزند میرزابزرگ کاشانی . از استادان بزرگ فن نقاشی در ایران . وی در اوایل سلطنت ...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) فاتح ... سلطان محمدخان ثانی ملقب به فاتح . از سلاطین عثمانی است . وی در 855 یا 854 هَ . ق . / 1453 م . قسطنطنی...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) فخری اصفهانی ملقب به شمس الدین و مشهور به شمس فخری . از شعرای دربار شیخ ابواسحاق است و معیار جمالی را در ف...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) قاسمی ... رجوع به قاسمی دمشقی محمد سعید... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) قطب الدین . رجوع به قطب الدین انوشتکین شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) کافیجی ... رجوع به کافیجی محمدبن ... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) کیدری . رجوع به قطب الدین کیدری محمدبن حسین شود.