محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ممقانی ، معروف به حجةالاسلام . از بزرگان علمای شیخیه و از شاگردان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی و رئیس فرقه ٔ شیخیه ٔ آذربایجان بود. بعد از سید رشتی ادعای خلافت وی کرد و به سال 1268 هَ . ق . درگذشت . (از رجال بامداد ج 3 ص 290).
واژه های همانند
۱,۰۱۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۴ ثانیه
محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) بیرونی . رجوع به ابوريحان بیرونی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جلال الدین اکبر... رجوع به جلال الدین محمداکبر پادشاه شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جلال الدین ... رجوع به جلال الدین محمد آگهی شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی . رجوع به جمال الدین محمد... شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جنیدی . رجوع به جنیدی ابوعبداﷲ... شود.
محمد. [ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) (حاج آقا...) شیرازی معروف به منورعلیشاه مرجع و مقتدای دراویش نعمت اللهی و عم ّ میرزاکوچک رحمت علیشاه و جانشی...
محمد.[ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حاج سید محمد امام جمعه ٔ تهران پسر حاج سید زین العابدین امام جمعه و نوه ٔ دختری دوستعلی خان معیرالممالک (نظام...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حاج محمد آقای نخجوانی فرزند حاج علی عباس نخجوانی . از فضلا و مطلعین آذربایجان بود. در سال 1297 هَ . ق . در تبر...
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حاج محمدمیرزا چای کار پسر محمدحسن میرزا.رجوع به کاشف السلطنه و رجال بامداد ج 3 ص 275 شود.
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسینی . رجوع به قطب الدین شیرازی شود.