اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مخلد

نویسه گردانی: MḴLD
مخلد. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) مرد بسیار پیر ۞ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجل مخلد؛ مرد سال دیده ای که پیری در وی پدیدار نشده باشد ۞ . (ناظم الاطباء). || ثابت و ساکن و برقرار. || بشدت چسبیده و پیوسته . || مایل . || لازم گیرنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
مخلد. [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) همیشه . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جاوید وجاویدان و دائم و همیشه . (ناظم الاطباء) : وق...
مخلد.[ م ُ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ) مقیم گردنده در جایی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || همیشه دارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ...
=حبس موبد، وقف کردن اموال برای همیشه.
ابن مخلد. [ اِ ن ُ م َ ل َ ] (اِخ ) حسن بن مخلدبن جراح . او از سال 243 هَ .ق . متصدی امر ضیاع (خالصه های دیوانی ) بود. پس از مرگ عبیداﷲبن ی...
ابن مخلد. [ اِ ن ُ م َ ل َ ] (اِخ ) ابوالقاسم سلیمان بن حسن ، فرزند حسن بن مخلد. از سال 301 تا 311 هَ .ق . کاتب دیوان خلافت بود. آنگاه که ب...
صاعد مخلد. [ ع ِ دِ م ُ خ َل ْ ل َ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن مخلد شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.