اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مدرس

نویسه گردانی: MDRS
مدرس . [ م َ رَ ] (ع اِ) موضعالدرس . موضعالدراسة. (متن اللغة). محلی که در آن تدریس کنند. جای تدریس . آموزشگاه . (فرهنگ فارسی معین ). مدرسه . رجوع به مدرسه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مدرس . [ م َ دَ ] (اِ) مترس . چوب کنده ای که در پس در اندازند تا در گشوده نگردد. || شکلی که در کشتزار سازند برای دفع جانوران موذی . (ناظم ا...
مدرس . [ م ِ رَ ] (ع اِ) مَدرَس . موضع درس و جای درس گفتن . (ناظم الاطباء). جائی که در آن تدریس کنند. (از اقرب الموارد). رجوع به مدرسه و مَ...
مدرس . [ م ُ رِ ] (ع ص ) سبق گوینده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آزماینده و تعلیم کننده ٔ درس . (ناظم الاطباء): درس و أدرس الکتاب ؛ درسه . (متن ا...
مدرس . [ م َ رَ ] (اِخ ) از ایالات جنوبی هندوستان است . مرکز آن بندری است به همین نام با قریب دو میلیون نفر جمعیت . جمعیت ایالت مدرس بیش...
مدرس . [ م ُ دَرْ رَ ] (ع ص ) مجرب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). مرد آزمایش دیده . (منتهی الارب ).
مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (ع ص ) مقری ٔ. (اقرب الموارد). معلم . درس گوی . آموزگار. استاد. درس دهنده : نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه ...
مدرس . [ م ُدْ دَ رِ ] (ع ص ) کسی که مطالعه می کند و اهتمام می نماید. (ناظم الاطباء).
مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) ابوالقاسم (سیدمیرزا...) حسینی خاتون آبادی اصفهانی ، معروف به مدرس ، از مؤلفان قرن دوازدهم هجری قمری است . به ...
مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) حسن (سید ...) بن علی بن امیر اسماعیل ، واعظ حسینی اصفهانی ، مشهور به مدرس ، از علمای امامیه ٔ قرن سیزدهم است . ب...
مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (اِخ ) حسن (سید ...) بن سید اسماعیل بن میر عبدالباقی ، اصفهانی قمشه ای . از سادات طباطبائی و از علمای امامیه و از رجال ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.