مدرس . [ م ُ دَرْ رِ ] (ع ص ) مقری ٔ. (اقرب الموارد). معلم . درس گوی . آموزگار. استاد. درس دهنده
: نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد.
حافظ.
|| بسیار درس گو. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). کثیرالدرس (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
رجوع به معنی اول شود.