مدرکة. [ م ُ رِ ک َ ](ع ص ) رجل مدرکة؛ نیک دریابنده . (آنندراج ). دراک . مدرک . کثیرالادراک . (متن اللغة). شدیدالادراک
۞ . (اقرب الموارد). || جاریةمدرکة؛ دخترک به بلوغ رسیده . (ناظم الاطباء). تأنیث مدرک و نعت فاعلی از ادراک است . رجوع به مُدرِک شود. || قوتی است در انسان که ادراک حقایق اشیاء کند و آن عقل است و ذهن . (غیاث اللغات ): قوة مدرکه ؛ قوت مفکره . هر یک از قوای پنجگانه ٔ باطنی به نوبه ٔ خود مدرکه اند. (فرهنگ علوم عقلی از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مدرکات و رجوع به تهافت التهافت ص
304 و
561 و فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ذیل مدخل ادراک شود. || (اِ) بلندی میان دوشانه . (منتهی الارب ). حجمة بین الکتفین . (اقرب الموارد) (متن اللغة).