مدهن
نویسه گردانی:
MDHN
مدهن . [ م ُ دَهَْ هََ ] (ع ص ) آنکه بر او آثار نعیم باشد. (از متن اللغة).
- قوم مدهنون ؛ آنانکه بر آنها آثار نعمت ها باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| روغن مالی شده . (یادداشت مؤلف ). چرب . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تدهین شود.
- مدهن کردن ؛ چرب کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : و صورت دیگر انبیا چون ابراهیم و اسماعیل و ... بر آنجا کرده و به روغن سندروسی مدهن کرده .(سفرنامه ٔ ناصرخسرو از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
مدهن . [ م ُ هَُ ] (ع اِ) روغن دان ۞ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). شیشه ٔ روغن . (منتهی الارب ). آلت دَهن و قاروره ٔ آن . (از متن اللغة) (از...
مدهن .[ م ُ هَِ ] (ع ص ) چاپلوس . متملق . فریبنده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادهان . رجوع به ادهان شود.
مدهن . [ م ُ دَهَْ هَِ ] (ع ص ) چرب . چربی دار. طلاکرده به روغن .(ناظم الاطباء). || طلاکننده به روغن . چرب کننده . (فرهنگ فارسی معین ). نعت ...