مذهب . [ م ُ هََ ] (اِخ ) کعبه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسم است کعبه را. (از متن اللغة). || وسواس . وسوسه . (یادداشت مرحوم دهخدا از معجم الادباء).
۞ گویند: به مذهب
۞ ؛ یعنی وسواسی دارد در ریختن آب و کثرت استعمال آب هنگام وضوساختن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). و مُذهِب شیطان این وسوسة است . (از متن اللغة). || دیو وضو که بر اسراف آب انگیزد، قال ابوطاهر: و کسر هاء الصواب . (از منتهی الارب ). رجوع به معنی قبلی و مُذهِب شود. || (ص ) کمیت مذهب ؛ اسبی که بیشتر زردی زند تا سرخی ، خلاف مدمی که بیشتر به سرخی زند از زردی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و هی المذهبة. (از متن اللغة). || زراندود از دوال و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).مطلی . طلاکرده شده . مُذَهَّب . ذهیب . (از متن اللغة).