مربع
نویسه گردانی:
MRBʽ
مربع. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) تب ربع رسیده . (منتهی الارب ). گرفتار تب ربع. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مربع. [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای اقامت در ایام بهار. (منتهی الارب ). جائی که خاص اقامت ایام ربیع باشد. مرتبع. متربع. (از متن اللغة). آنجا که بها...
مربع. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) ماده شتر که در بهار بچه آورده باشد یا آن که بچه ٔ او با او باشد. (منتهی الارب ). ناقه ای که در فصل بهار نتاج آرد. ...
مربع. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) چوبی که دو کس دو طرف آن بگیرند و بر آن تنگبار انداخته بر پشت ستور بار نهند. (از منتهی الارب ).
مربع. [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) هر چیز که چهارگوشه باشد. (غیاث اللغات ). چهارگوشه از هر چیزی . (منتهی الارب ). چهارگوشه . چهارسو. که صاحب ارک...
مربع. [م ُ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) آنکه چهارگوشه می سازد. سازنده ٔ شکل مربع. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تربیع شود.
چهارگوش، چهار کنج، چهار پهلو، چهار سو
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چسروش casruŝ (اوستایی: چثروشه caşruŝa) چورس curas (خراسانی).***فانکو آدینات 09163657861
ابن مربع. [ اِ ن ُم ُ رَب ْ ب َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ عتاب . محدث است .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.