مرتک . [ م َ ت َ
/ م ُ ت َ ]
۞ (معرب ، اِ) معرب مردارسنگ . (بحر الجواهر). مردارسنگ . (منتهی الارب ) (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ) (ضریر انطاکی ). مرداسنج . (قانون ابن سینا ص
114) (نزهةالقلوب ). مرداسنگ . (برهان قاطع). مرداسنگی است که سفید کرده باشند، نه مطلق مرداسنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به دزی ج
2 ص
578 شود.