مردم گزای . [ م َ دُ گ َ ] (نف مرکب ) گزنده ٔ مردم . که مردم را نیش زند و بگزد. کنایه از مردم آزار و مردم کش و ستمکار و متعدی و موذی
: مهره نگر گو مباش افعی مردم گزای
ناقه طلب گو مباش آهوی صحرانشین .
خاقانی .
همه آدمی خوار و مردم گزای
ندارد در این داوری مصر پای .
نظامی .
از من بگوی حاجی مردم گزای را
کو پوستین خلق به آزار می درد.
سعدی .
مکش بچه ٔ مار مردم گزای
چو کشتی در آن خانه دیگر مپای .
سعدی .