گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مردة نویسه گردانی: MRD مردة. [ م َ رَدْ دَ ] (ع اِ) فایده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه واژه معنی پنج مرده پنج مرده .[ پ َ م َ دَ / دِ ] (ص لیاقت ) درخور و لایق پنج تن . مرده زائی بچه انداختن، سقط جنین تازی. لاش مرده لاش مرده . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جیفه . رجوع به لاش شود. خون مرده خون مرده . [ ن ِ م ُ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خونی که بر اثر رسیدن ضربه ای در بدن در زیر پوست جمع و منجمد شود. (آنندراج ) :... زیک مرده زیک مرده . [ ] (اِخ ) این کلمه دو بار در انیس الطالبین بخاری آمده و در دیگر کتب جغرافیایی دیده نشده است : و به راه زیگ مرده بطرف نسف ... صاحب مرده صاحب مرده . [ ح ِ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) وصف است مال یا چیزی را که خداوند آن مرده باشد : هرکه میمیرد غم او قسمت من میشودوارثم گویا من ا... مرده خوار مرده خوار. [ م ُ دَ / دِ خوا / خا ] (نف مرکب ) مردارخوار.مردارخور. که از لاشه و مردار شکم سیر کند. که از گوشت مردار غیر مذبوح تغذیه کند. لاشه ... مرده پرستی مرده پرستی . [ م ُ دَ / دِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) پرستیدن مردگان . عمل مرده پرست . رجوع به مرده پرست شود. مرده بازی مرده بازی . [ م ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) تقلید از حالت مرده .- مرده بازی درآوردن ؛ خود را به مردگی زدن . خود را به مردن زدن . مردگی نمودن به... جوان مرده جوان مرده . [ ج َ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) پدر یا مادری که فرزند جوانش مرده است . || آنکه بجوانی میرد. || نفرینی است . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود