مرسی
نویسه گردانی:
MRSY
مرسی . [ م ُ ] (اِخ ) لقب محمدبن عبداﷲبن محمدبن ابی الفضل سلمی مرسی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به شرف الدین ، ادیب و مفسر و محدث اندلسی . وی نابینا بود و به سال 570 هَ . ق . متولد گشت . اصل او ازمرسیه بود و در بلاد مختلف اندلس گردش کرد و به بغداد و خراسان نیز مسافرت نمود و مدتی ساکن حلب و دمشق بود به سال 664 هَ . ق . به مصر رفت و در سال 655 هَ . ق . در راه بین عریش و زعقه درگذشت . او راست : التفسیرالکبیر در حدود 60 جلد، التفسیرالاوسط در 10 جلد، التفسیر الصغیر در 3 جلد، الکافی در نحو، الاملاء علی المفصل ، که در حدود 70 خطا را در این کتاب انتقاد کرده است . (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 110. بنقل از بغیةالوعاة و ارشاد الاریب و نفح الطیب و الوافی بالوفیات ).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حسن مرسی . [ ح َ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمد طائی فقیه اهل مرسیه مکنی به ابوبکر مالکی (412-498 هَ . ق .). او راست : «المقنع» در شرح...
علی مرسی . [ ع َ ی ِ م َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر. مشهور به ابن سیدة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن سیدة و علی (ابن سیدة.....
مرسی الخرز. [ م َ سَل ْ خ َ رَ ] (اِخ ) جای آبادی است در ساحل افریقا در سه روزه راه از نوبه . مرجان را از آنجا استخراج نمایند، تجار به این ...
مرسی الکبیر. [م َ سَل ْ ک َ ] (اِخ ) (الَ ...) شهر و بندری است در کشور الجزائر در استان وهران (یا اران ) ۞ با 13 هزار و پانصد تن سکنه . این بن...
مرسی مطروح . [م َ سا م َ ] (اِخ ) شهر و بندری است در مصر در حوالی برقة. در اوایل جنگ جهانی دوم به سال 1942 م . میان نیروی آلمان و متفقین ...
مرصی . [م ُ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارصاء. پاینده در جایی و نگارنده آن را. (آنندراج ). رجوع به ارصاء شود.