مرطب
نویسه گردانی:
MRṬB
مرطب . [ م ُ طَ] (ع ص ) نعت مفعولی از ارطاب . رجوع به ارطاب شود.
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مرطب . [ م َ طَ ] (ع ص ) سبز و تر و تازه . (ناظم الاطباء).
مرطب . [ م ِ طَ ] (ع اِ) مرطاب . رطوبت سنج . میزان الرطوبه . رجوع به مرطاب شود.
مرطب . [ م ُ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است مصدر ارطاب را. رجوع به ارطاب شود. || تر و نمدار.(ناظم الاطباء). || آبدار. || خرمای تازه . || خ...
مرطب . [ م ُ رَطْ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترطیب . رجوع به ترطیب شود. || ترکننده . (آنندراج ). کسی یا چیزی که تر می کند. (ناظم الاطباء)...
مرطب . [ م ُ رَطْ طَ] (ع ص ) نعت مفعولی از ترطیب . رجوع به ترطیب شود.
مرتب . [ م ُ رَت ْ ت َ ] (ع ص ) در جای خود قرار داده شده . در مرتبه ٔ خود قرار گرفته . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ترتیب داده شده . (آنندرا...
مرتب . [ م ُ رَت ْ ت ِ ] (ع ص ) منظم کننده . ترتیب دهنده . در ترتیب و نظم آورنده . (ناظم الاطباء). || مرتبه دار. این گونه کسان در مجلس شاهان ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پیک مرتب . [ پ َ / پ ِ ک ِ م ُ رَت ْ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برید مرتب . پیک با راتبه ٔدائم نه موقت . || قاصدی چند بر منازل متوقف ساخت...