مرعد
نویسه گردانی:
MRʽD
مرعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اِرعاد. رجوع به ارعاد شود. || ابر غرنده . (ناظم الاطباء). || ترساننده و یا وعده ٔ بدکننده . (آنندراج ).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
بی مراد. [ م ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + مراد) آنکه به میل و آرزوی خود نمیرسد. (ناظم الاطباء). ناکام : مراد بی مرادی را روا کن امید ناامیدی را وف...
چم مراد. [ چ َ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 5 هزارگزی شمال خاوری هندیجان در کناره ٔ خاوری رودخانه ٔ...
باد مراد. [ دِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد موافق بود. (آنندراج : باد مخالف ).
یال مراد. [ م ُ ] (ص مرکب ) اسبی که یال دراز داشته باشد.(بهار عجم ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : جلودارش ز بخت خویش شاد است روا کامش از این...
وفق مراد. ( و ِ مُ ) «بر وفق مراد» هر آن چیزی را گویند که موافق آرزوی انسان است. رجوع شود به وفق و مراد.
باغ مراد. [ غ ِ م ُ ] (اِخ ) نام باغی به هرات . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) : روزی در باغ مراد، عبیدخان [ ازبک ] و سونجک محمد سلطان بزمی ...
حصن مراد. [ ح ِ ن ِ ؟ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 136، 396).
خاک مراد. [ک ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خاک زیارتگاه است که کام دل حاصل شود. (آنندراج ) : خط رویش چراغ دیده ٔ شب زنده داران...
مراد هادی . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول ؛ در 12هزارگزی جنوب شرقی شوش و 2هزارگزی راه اهواز به دزفول ،...
دره مراد. [ دَرْ رَ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 38هزارگزی جنوب شهر ملایر و 27 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ ملای...