مرغ آبی . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر مرغی که در آب زندگی می کند. (ناظم الاطباء). ابن الماء. (دهار)
: مرغ آبی به سرای اندر چون نای سرای
باژگونه به دهان باز گرفته سرنای .
لامعی .
روان گشته به نقلان کبابی
گهی کبک دری گه مرغ آبی .
نظامی .
بجفت مرغ آبی باز کی شد
پری با آدمی دمساز کی شد.
نظامی .
دستگاهی که نه تشویش قیامت باشد
مرغ آبیست چه اندیشه کند طوفان را.
سعدی .
مخوان سوی بهشتم زین خرابی
که با ماهی نسازد مرغ آبی .
میر خسرو (آنندراج ).
قوق ، مرغ آبی دراز گردن . (منتهی الارب ). || مرغابی . بط. رجوع به مرغابی شود.