اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرغاب

نویسه گردانی: MRḠAB
مرغاب . [ م َ ] (اِخ ) نهری است به مرو شاهجان . (از منتهی الارب ). رودخانه ای است که از پهلوی شهر مرو (مرو شاهجان ) می گذرد و آن را مرورود (مروالرود) نیز گویند یعنی رودخانه ٔ مرو. (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نام دیگر مروالرود است . (روضةالصفا ج 3 در فصل وفات مهلب بن ابی صفرة) (یادداشت مرحوم دهخدا) : و للمرو نهر عظیم ... و یعرف هذا النهر بمرغاب ای ماء مرو. (صور الاقالیم اصطخری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مرغاب . [ م ُ ] (اِ مرکب ) در تداول خراسانیان ، آب اندک چون چشمه یا قناتی خرد. آب کم . چشمه ٔ کم آب . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مرغاب . [ م ُ ] (اِخ ) نام رودی به افغانستان و آن یکی از آب راهه های جیحون است و نام ترکی آن آق سو باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
مرغاب . [ م ُ ] (اِخ ) نام محلی به فارس و مجسمه ٔ (ذوالقرنین ) کورش ، بدانجا است . (یادداشت مرحوم دهخدا). مشهد مرغاب . رجوع به مشهد مرغاب شود.
مرغاب . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد مرغاب بخش زرقان شهرستان شیراز، در 117هزارگزی شمال شرق زرقان با 585 تن سکنه . آبش از چشمه م...
مرغاب . [ م ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان .واقع در 39هزارگزی جنوب شرقی مشیز و سر راه مالرو قلعه عسکر...
مشهد مرغاب . [ م َ هََ دِ م ُ ] (اِخ ) جمعیت آن بالغ بر سه هزار نفر میشود. مرکزش به اسم مرغاب و از قصباتش ده نو، قادرآباد، کردشول ، و مشهد ام ا...
مرقاب . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهدز شهرستان اهواز، واقع در 24هزارگزی شمال باختری دهدز. آب آن از چشمه و محصول آن گندم و جو و راه...
مرغ آب . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرغابی . (ناظم الاطباء). مرغ آبی . رجوع به مرغ آبی و مرغابی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.