مرغزن . [ م َ غ َ زَ ] (اِ) گورستان . (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). قبرستان . (ناظم الاطباء). مرزغن
: هر که را راهبر زغن باشد
گذر او به مرغزن باشد.
رودکی .
وقت صلحش کس نداندمرغزن از مرغزار
وقت خشمش کس نداند مرغزار از مرغزن .
منوچهری .
هیچ نندیشی که تا خود چون بود انجام کار
مرغزار آمد جزای فعل تو یا مرغزن .
سنائی .
آن جهان داری که گشت اندر نبرد
مرغزار از زخم تیغش مرغزن .
امامی هروی (از آنندراج ).