گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مرو نویسه گردانی: MRW مرو. [ م ُ ] (اِ) ۞ قسمی ماهی که از جگر آن روغن ماهی گیرند و ویتامین های آن بسیار باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی مرو شهجان مرو شهجان . [ م َرْ وِ ش َ ] (اِخ ) مرو شاهجان است . (از برهان ). رجوع به مرو و مرو شاهجان شود. خلیلی مرو خلیلی مرو. [ خ َ م َرْوْ ] (اِ مرکب ) نام قسمی از آلوی معروف است . (غیاث اللغات ). مرو شاهجان مرو شاهجان . [ م َرْ وِ ] (اِخ ) یکی از دو شهر خراسان مشهور به مرو. این مرو از مروالرود بزرگتر است و آن مشهورترین شهرهای خراسان وقصبه ٔ آن م... مرو شاهجهان مرو شاهجهان . [ م َرْ وِ ج َ ](اِخ ) مرو شاهجان . رجوع به مرو و مرو شاهجان شود. مرو شاهیجان مرو شاهیجان . [ م َرْ وِ ] (اِخ ) مرو شاهجان . (روضات ص 47). رجوع به مرو و مرو شاهجان شود. پیرشاه مرو پیرشاه مرو. [ هَِ م َ ] (اِخ ) در شعر خاقانی اشارت به پیری است صاحب دستگاه معنوی مقیم شهر ری : بر در پیرشاه مرو به ری آمد الب ارسلان ندا... مرو شاهی جهان مروشاهی جهان . [ م َرْ وِ ج َ ] (اِخ ) مرو شاهجان . (تذکرة الملوک ص 5). رجوع به مرو و مروشاهجان شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود