مزر
نویسه گردانی:
MZR
مزر. [ م َ ] (ع ص ) مرد خوش طبع و زیرک . || (مص ) هموارپر کردن مشک و پستی بلندی نگذاشتن در آن . || آشامیدن بجهت چاشنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نرم شکنجیدن به انگشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). شکنجیدن به انگشت . (ناظم الاطباء). || خشم گرفتن بر کسی . || اندک نوشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) نشکنج . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مضر. [ م ُ ض ِرر ] ۞ (ع ص ) زیان کار.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضرر رساننده . زیان رساننده . گزندرساننده و زیان کار. (ناظم الاطباء) : و...
مضر. [ م ُ ض َ ] (اِخ ) قبیله ای از عرب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اجداد رسول اکرم از این قبیله اند. (از تاریخ گزیده ص 126 و 132). عدنانی...
مضر. [ م ُ ض َ ] (اِخ ) رجوع به مضربن نزار. و رجوع به مضریة شود.
مضر. [ م ُ ض َ ] (اِخ ) ابن نزاربن عدنان . جد طایفه ٔ مضر که نسب حضرت رسول (ص ) باو میرسد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1047). و رجوع به مضر و معجم...
دیار مضر. [ رِ م ُ ض َ ] (اِخ ) خانه های قبیله ٔ مضر در الجزیره . ناحیه ای در الجزیره مشتمل بر دره ٔ فرات از سمیساط (شمشاط) در شمال تا عانه در ...