مزعة
نویسه گردانی:
MZʽ
مزعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) مزع . رجوع به مزع در تمام معانی شود. || (اِ) مزه . (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
فراخ مزاح . [ ف َ م ِ ] (ص مرکب ) آن که بسیارشوخی کند و پیوسته لطیفه گوید. (یادداشت بخط مؤلف ): وی مردی فراخ مزاح بود. (تاریخ بیهقی ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مزاح کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احماض . (منتهی الارب ). مزح . (دهار). رجوع به مزاح و خوش طبعی کردن شود.