اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مزعة

نویسه گردانی: MZʽ
مزعة. [ م ِ ع َ ] (ع اِ)پاره ای از پر. || پاره ای از پنبه . || مُزعة. پاره ٔ گوشت . گوشت برکنده . گوشت پاره ای که بدان باز را خورش دهند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مُزعة. باقی مانده ٔ چرب ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باقی مانده ٔ چربی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پاره ای از پیه . || مُزعة. یک آشام آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مُزعة در تمام معانی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
فراخ مزاح . [ ف َ م ِ ] (ص مرکب ) آن که بسیارشوخی کند و پیوسته لطیفه گوید. (یادداشت بخط مؤلف ): وی مردی فراخ مزاح بود. (تاریخ بیهقی ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مزاح کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احماض . (منتهی الارب ). مزح . (دهار). رجوع به مزاح و خوش طبعی کردن شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.