اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مژ

نویسه گردانی:
مژ. [ م َ ] (ص ) مهمل کژ از اتباع و مرادف او است .
- کژمژ ؛ کج مج ،که نقیض راست باشد. (شعوری ) (برهان ) (آنندراج ). کژ و معوج و ناراست . (ناظم الاطباء) :
از لبم باد خزان خیزد که از تأثیر عشق
چون از آن دندان کژمژ خوش بخندد چون بهار.

سنائی .


و رجوع به کژمژ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
مژ. [ م ُ ] (اِ) مژگان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شعوری ) (مؤیدالفضلا). || میغ و آن بخاری باشد تیره و ملاصق زمین . و هر چیزی که هو...
کج مژ. [ ک َ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج مج :- کج مژزبان ؛ غیرفصیح : طفل چهل روزه ٔ کج مژزبان پیر چهل ساله بر او درس خوان . نظامی .و رجوع به ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.