مژ. [ م َ ] (ص ) مهمل کژ از اتباع و مرادف او است .
-
کژمژ ؛ کج مج ،که نقیض راست باشد. (شعوری ) (برهان ) (آنندراج ). کژ و معوج و ناراست . (ناظم الاطباء)
: از لبم باد خزان خیزد که از تأثیر عشق
چون از آن دندان کژمژ خوش بخندد چون بهار.
سنائی .
و رجوع به کژمژ شود.