مس
نویسه گردانی:
MS
مس . [ م َس س ] (ع مص ) بسودن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). لمس کردن و بسودن با دست بدون حایل و مانع شدن ، و دست زدن و آزمودن و نعت فاعلی آن ماس ّ است . و گویند «لمس » مختص دست است و «مس » عام است در مورد دست و دیگر اعضای بدن . (اقرب الموارد). جس . اجتساس . ببسودن . ببسائیدن . سودن . سائیدن . لمس . مالیدن . برمجیدن . برمچیدن . مَسیس . مِسّیسی ̍. و رجوع به مسیس و مسیسی شود. || رسیدن و اصابت کردن : مس ّ الماء الجسد؛ آب به جسد رسید، و از آن جمله است آیه ٔ «لن تمسَّنا النار الا ایاماً معدودةً». (قرآن 80/2). نیز گویند مسه الکبر والمرض و العذاب ؛ یعنی بر او رسید و او را دریافت بزرگسالی و بیماری و عذاب . (اقرب الموارد). || دیوانه شدن ، و فعل آن به صورت مجهول به کار رود. (از منتهی الارب ). مجنون گشتن . (اقرب الموارد). || قریب و نزدیک شدن نسب کسی باکسی ، گویند: مسّت بک رحم فلان ؛ یعنی نسبش با نسب تو قریب است و بین شما قرابت و خویشی نزدیک است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت نیازمند گردیدن ، گویند: مسّت الیه الحاجة؛ یعنی سخت نیازمند گردید. (از منتهی الارب ). مسّت الحاجة اًلی کذا؛ نیاز و حاجت وادار به فلان امر کرد. (اقرب الموارد). || آرمیدن با زن . (اقرب الموارد از لسان ). جماع کردن . (غیاث ).
- مس بشهوة ؛ آن است که به قلب میل کند و از آن لذت برد، و در زنان فقط همین است ، اما در مردان ، برخی عقیده دارند که به نعوظ یا افزون گشتن نعوظ است . (از تعریفات جرجانی ).
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مس سوخته . [ م ِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) اسم فارسی راسخ است . (فهرست مخزن الادویه ).
مس پالای . [ م ِ ] (نف مرکب ) پالاینده ٔ مس .- کوره ٔ مس پالای ؛ کوره ٔ پالاینده ٔ مس .- خاکستر کوره ٔ مس پالای ؛ این خاکستر را صاحب ذخیره ٔ خوا...
مس-امحةً. [ م ُ م َ ح َ تَن ْ ] (ع ق ) از روی مسامحه . با سهل انگاری . با اهمال .
معدن مس سونگون ورزقان و کارخانه تولید مس سونگون ورزقان در موقعیت روستای تخریب شده سونگون (بدلیل وجود منابع معدنی) واقع در استان آذربایجان شرقی واقع شد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سگ مس آباد. [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین . دارای 1172 تن سکنه است . آب آن از رودخانه کلنجین و محصول آن ...
مس جوش کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با مس مذاب لحیم کردن . با مس لحیم کردن . پیوستن دو جزء مسین بواسطه ٔ مس نه قلعی و چیزهای دیگر. (ی...
چشمه ٔ مس روان . [ چ َ / چ ِ م َ /م ِ ی ِ م ِ س ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عین القطر.(حکمت اشراق سهروردی ). حکمت : و در حکم من بود چشمه ٔمس...
صیقل مس آفرینش . [ ص َ / ص ِ ق َ ل ِ م ِ س ِ ف َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است و صیقل مسیر آفرینش و صیقل مصر آفری...
تا چُس بهمِس خوردن= بهمحض، بهمجرد. اصطلاحی در زبان مردم که کار حرف اضافهی مرکب یا قید مرکب (بدون فاصله، متصل، بیدرنگ) را میکند: بهمحض وقوع یک ا...