مس
نویسه گردانی:
MS
مس . [ م َس س ] (ع اِمص ) مالش ، و از آن جمله است قوله تعالی : «ذوقوا مس سقر»؛ یعنی بچشید عذاب نخستین دوزخ را که برسد شما را چنانکه گویی «وجد مس الحمی »؛ یعنی فسره ٔ نخستین تب رسید او را. (از منتهی الارب ). نخستین احساس که از خستگی و تعب دست میدهد، گویند:لم نجد مسا من النصب . (اقرب الموارد): الذین یأکلون الرّبوا لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس . (قرآن 275/2). || دیوانگی . (منتهی الارب ) (دهار). جنون : بِه مس ّ؛ او را جنون دست داده است . (اقرب الموارد). || فلان مسه مس أرنب ؛ یعنی او نرم خو و سهل الطباع است . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مس ء. [ م َس ْءْ ] (ع مص )بی باک گردیدن . (منتهی الارب ). مجون . و ماجن شدن . (اقرب الموارد). ناباکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به میان...
مس ء. [ م َس ْءْ ] (ع اِمص ) بی باکی . (منتهی الارب ). || (اِ) میانه ٔ راه . (منتهی الارب ). میان راه و یا متن و جاده ٔ آن . (اقرب الموارد).
کف مس . [ ک َ ف ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است سفید مانند نمک ، چون مس را بگدازند ودر گوی ریزند تا بسته شود آبی برروی آن بریزند و...
مس جوش . [ م ِ ] (اِ مرکب ) لحیم مس . رجوع به مس و لحیم شود.
مس ده . [ م ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلان کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر. 150 تن سکنه دارد. واقع در 15هزارگزی مغرب چالوس از طری...
مس پوش. (Copper sheathing) (ن مف مرکب ) مس پوشیده . پوشیده ٔبا/به مس. - مس پوش کردن گنبد، سقف و شیروانی؛ پوشیدن سطوح به تنکه ٔمس. پوشیدن/پوشش زیر خط آ...
مس کلان . [ م ِ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی از مس ، و بیرونی در الجماهر ص 245 آن را چنین توصیف کرده است : و منه [ من النحاس ] نوع یعرف بمس کل...
مس زدن . [ م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن طشت و سینی مسی گاه گرفتن ماه یا خورشید، چه گروهی از عوام را عقیدت این بود که گرفتن آفتاب یا ماه...
مس درق . [ م ِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان خیاو. 250 تن سکنه دارد. واقع در 24هزارگزی شرق خیاو و 7هزارگ...
مس و تس . [ م ِ س ُ ت ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ۞ ظروف و آلات مسین . لوازم آشپزخانه و وسایل خانه .