اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مس

نویسه گردانی: MS
مس . [ م َس س ] (ع اِمص ) مالش ، و از آن جمله است قوله تعالی : «ذوقوا مس سقر»؛ یعنی بچشید عذاب نخستین دوزخ را که برسد شما را چنانکه گویی «وجد مس الحمی »؛ یعنی فسره ٔ نخستین تب رسید او را. (از منتهی الارب ). نخستین احساس که از خستگی و تعب دست میدهد، گویند:لم نجد مسا من النصب . (اقرب الموارد): الذین یأکلون الرّبوا لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس . (قرآن 275/2). || دیوانگی . (منتهی الارب ) (دهار). جنون : بِه مس ّ؛ او را جنون دست داده است . (اقرب الموارد). || فلان مسه مس أرنب ؛ یعنی او نرم خو و سهل الطباع است . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مس(II) سولفات از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد مس(II) سولفات بلورهای مس(II) سولفات4 · 5H2O تصویر مس(II) سولفات پنتوهیدرات پودر شده Ball-and-stick mode...
مص . [ م َ ] (علامت اختصاری ) در این لغت نامه مخفف و رمز است مصدر را. رمز است کلمه وماده ای (مدخلی ) را که در این لغت نامه به صورت مصدر م...
مص . [ م َص ص ] (ع مص ) مکیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). امتصاص . (المصادر زوزنی ) ...
مص . [ م ُص ص ] (ع ص ) خالص هر چیزی . کرملی گوید کلمات مح ، محض ، محت ، لحت ، نحت ، نص ، قح ، کح ، صم ، همه به معنی خالص و با مص در معنی مش...
مص . [ ](اِخ ) از نواحی دارابجرد بوده است . ابن بلخی گوید: حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد است . (فارسنامه ٔ اب...
مث . [ م َ ] (اِ) شیره ٔ انگور و دوشاب و شیره ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مث . [ م َث ث ] (ع مص ) تراویدن خیک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تراویدن روغن از خیک . (ناظم الاطباء). || دست در چیزی ...
مث . [ ] (اِخ ) شهرکی است از تبت که به قدیم از چین بود. (حدودالعالم چ دانشگاه ص 75).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.