اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مس

نویسه گردانی: MS
مس . [ م ِ ] (اِ) نحاس . جوهری باشد از فلزات که دیگ و طبق و غیره از آن سازند و ارباب صنعت که کیمیاگران باشند آن را طلا کنند. (برهان ). یکی از اجساد صناعت کیمیا، و در صنعت کیمیا از آن به زهره کنایت کنند. (از مفاتیح العلوم ). فلزی باشد که چون خالص باشد سرخ قهوه ای رنگ است ، و اول فلزی است که انسان از معدن استخراج کرده استعمال نمود. (ناظم الاطباء). سرکه و ترشیهای دیگر در ظروف مس نشاید، چه تولید زهر کند و بکشد. در اصطلاح شیمی فلزی باشد قرمزرنگ که در 1083 درجه ذوب می شود و وزن مخصوص آن 8/9 می باشد و پس از نقره بهتر از دیگر فلزات هادی گرما و الکتریسیته است . کاملاً چکش خوار و قابل تورق و مفتول شدن است . قابلیت تورق این فلز به حدی است که از آن می توان ورقه های بسیار نازکی تهیه کرد که نورسبز بخوبی از آن عبور کند. مفتولهای باریکی که از آن تهیه می کنند تا قطر 0/3 میلیمتر نیز می تواند باشد.مس قدیمی ترین فلزی است که بوسیله ٔ بشر کشف شده و آلیاژهای آن نیز جزو قدیمی ترین آلیاژهایی هستند که بشرآنها را شناخته و در صنعت از آنها استفاده کرده است . دوره ٔ فلزات که در حقیقت دوره ٔ زندگی صنعتی بشر است با این فلز شروع میشود. میل ترکیبی مس بسیار کم است . سطح مس در هوای معمولی همیشه از یک طبقه ٔ بسیار نازک اکسید مس قرمزرنگ پوشیده می شود و اگر هوا مرطوب باشد بر اثر وجود گازکربنیک سطح مس از طبقه ای هیدروکربنات سبزرنگ (زنگار) پوشیده می گردد که بقیه ٔ فلز راحفظ می کند. آب در هیچیک از درجات حرارت بر مس اثری ندارد. سَکب . (منتهی الارب ). صاد. (دهار). صَیدان . (منتهی الارب ). قِطر. (منتهی الارب ). مُهل . نُحاس . (دهار) : و اندر کوههای فرغانه معدن زر و سیم است بسیار و معدن مس و سرب و نوشادر. (حدود العالم ).
دو صد بار اگر مس به آتش درون
گدازی از او زر نیاید برون .

اسدی (گرشاسب نامه ص 57).


برجیس گفت مادر ارزیز است
مس را همیشه زهره بود مادر.

ناصرخسرو.


مس زنگار خورده داری نفس
از چنین کیمیات نیست گزیر.

خاقانی .


دمی خاک پائی ترا مس کند زر
پس از خاک به کیمیایی نیابی .

خاقانی .


آز در دل کنی شود آتش
سرکه بر مس نهی دهد زنگار.

خاقانی .


سرمه کش دیده ٔ نرگس صباست
رنگرز جامه ٔ مس کیمیاست .

نظامی .


و ظروف طلا و نقره و مس به قدر احتیاج تحویل صاحب جمع مزبور [ صاحب جمع میوه خانه و غیره ] می شود. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 31). قهوه دانهای طلا و نقره و مس و... تحویل مشارالیه [ صاحب جمع قهوه خانه ] می شود. (تذکرة الملوک ص 32). آنچه اجناس که متعلق به شربتخانه است که تحویل او [ صاحب جمع شربتخانه ٔ معموره ] شود: ظروف طلا و نقره و چینی و کاشی و مس و شکر و قند و عقاقیر و... (تذکرةالملوک ص 33). القطر، المهل ؛ مس گداخته . (دهار).
- عصر مس ؛ در اصطلاح زمین شناسی ، بموجب تحقیقاتی که بوسیله ٔ دانشمندان زمین شناس به عمل آمده ، اولین فلزی که بشر به خواص آن پی برد و از آن در زندگی خود استفاده کرد مس می باشد. به همین جهت اولین قسمت دوره ٔ فلزات را (که اکنون عصر آهن آن است ) به نام عصر مس نامیده اند. در عصر مس همه ٔ مصنوعات بشرمنحصراً از این فلز ساخته می شد. این عصر از حدود شش یا هفت هزار سال پیش از میلاد مسیح شروع و تقریباً به چهار یا پنج هزار سال قبل از میلاد که شروع دوره ٔ مفرغ است ، ختم می شود.
- مثل مس ؛ آواز سینه در سرماخوردگی های سخت . (امثال و حکم دهخدا).
- مثل مس صدا کردن ؛ آواز سیلی سخت بر بناگوش کسی .
- مس چکشی ؛ چکش خوار.
- مس زراندود ؛ مس آب طلا داده . اندوده به آب زر.
- || کنایه از دوستی و آشنائی به نفاق .
- || دروغ راست مانند.
- مس مفتولی ؛ که قابلیت مفتول شدن دارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مس ء. [ م َس ْءْ ] (ع مص )بی باک گردیدن . (منتهی الارب ). مجون . و ماجن شدن . (اقرب الموارد). ناباکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به میان...
مس ء. [ م َس ْءْ ] (ع اِمص ) بی باکی . (منتهی الارب ). || (اِ) میانه ٔ راه . (منتهی الارب ). میان راه و یا متن و جاده ٔ آن . (اقرب الموارد).
کف مس . [ ک َ ف ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است سفید مانند نمک ، چون مس را بگدازند ودر گوی ریزند تا بسته شود آبی برروی آن بریزند و...
مس جوش . [ م ِ ] (اِ مرکب ) لحیم مس . رجوع به مس و لحیم شود.
مس ده . [ م ِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلان کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر. 150 تن سکنه دارد. واقع در 15هزارگزی مغرب چالوس از طری...
مس پوش. (Copper sheathing) (ن مف مرکب ) مس پوشیده . پوشیده ٔبا/به مس. - مس پوش کردن گنبد، سقف و شیروانی؛ پوشیدن سطوح به تنکه ٔمس. پوشیدن/پوشش زیر خط آ...
مس کلان . [ م ِ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی از مس ، و بیرونی در الجماهر ص 245 آن را چنین توصیف کرده است : و منه [ من النحاس ] نوع یعرف بمس کل...
مس زدن . [ م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن طشت و سینی مسی گاه گرفتن ماه یا خورشید، چه گروهی از عوام را عقیدت این بود که گرفتن آفتاب یا ماه...
مس درق . [ م ِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان خیاو. 250 تن سکنه دارد. واقع در 24هزارگزی شرق خیاو و 7هزارگ...
مس و تس . [ م ِ س ُ ت ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ۞ ظروف و آلات مسین . لوازم آشپزخانه و وسایل خانه .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.